
درگذشته به دلیل مسائل فرهنگی آمار طلاق به نسبت زمان حال کمتر بود؛ اما امروزه به دلیل مسائل فرهنگی، اقتصادی، افزایش اختلالات روانی و باز شدن فضای مجازی به زندگی افراد آمار طلاق رو به افزایش است. در این مقاله با بررسی موارد ذکر جنبههای مختلف بررسیشده و راهکارهای لازم برای برخورد با هر مورد شرح داده میشود. عزیزان در صورت نیاز میتوانند با کمک مشاورین متخصص مشاورکده همراه استفاده کنند.
علت طلاق از بعد مشكلات اقتصادي:
با توجه به شرايط اقتصادي و تورم حاكم بر جامعه مردي كه تصميم به ازدواج میگیرد طبيعتاً ازنظر مالي و اقتصادي امكانات اوليه همچون تهيه مسكن، داشتن شغل مناسب و درآمد ثابت و همچنين مقداري پسانداز براي مراسم ازدواج و … را بايد دارا باشد. از یکسو؛ تصور كنيد فرد دانشجو يا بيكار باشد و براي امكانات اوليه تشكيل خانواده وابسته به خانواده خود و نياز به حمايت آنها داشته باشد؛ در اينجاست كه زوجين زير چتر حمايتي والدين قرار میگیرند و اين امر زمینهساز دخالتهای والدين و اعمال قدرت از جانب آنها میشود و والدين به خود اجازه میدهند در تصمیمگیریهای مهم زوجين دخالت كنند و اين امر خود بستر اختلافات و جروبحث ميان زوج را فراهم میکند؛ درنتیجه با چنين شرايطي اين ازدواج نمیتواند چندان پايدار باشد.
از سوي ديگر ابعاد رواني نیازهای زن از همسر و بعد حمايتگري از جانب همسر است. درست است زندگي با شرايط سخت براي مدتزمان محدود امکانپذیر هست اما در بلندمدت اگر فشار و شرايط اقتصادي سخت ادامه داشته باشد؛ طبيعتاً به بسياري از نيازها پاسخ داده نمیشود. انباشت اين نيازها زوج را خسته کرده این نیازها بديل به خشم شده و بهمرور طلب نياز از جانب يكي از زوجين و برشمرده شدن خواسته نابجا از زوج ديگر زمينه اختلافات و دعواها و بحث و درگيري ميان زوجين را فراهم میکند. درنهایت بستر براي جدائي و طلاق به دليل مشكلات اقتصادي فراهم میشود.
طلاق به دلیلی عدم صميميت و ناسازگاری اخلاقي:
صميميت يكي از ابعاد مثلث عشق نظریهپردازی بنام استرنبرگ است و در ايجاد توافق و سازگاري زوجين بسيار مهم است.؛ صميميت نوعي رفاقت ميان زوجين است. زوجي كه با يكديگر درد و دل میکنند از مشكلاتشان براي هم میگویند و در غم و شادي هم شريك هستند. بدون نگراني از اين مسئله كه بعدها همسرشان در اختلافات خودشان رازها مشكلاتشان را چوب سرزنش یکدیگر كند؛ صميميت یکجور حريم امن بودن براي يكديگر است. زوجهای صميمي مثل دوتا رفيق هستند که براي هم تفريحات مشترك دارند و اشتراكاتي را براي ايجاد لحظات شاد براي هم فراهم میکنند. حالآنکه زوجي باهم صميمي نباشند رازدار هم و حريم امن يكديگر محسوب نشوند و چوب سرزنش و تحقيرشان هميشه آماده نواختن يكديگر باشد بين آنها سازشي وجود ندارد. این زوج دائماً يكدیگر را تحقير میکنند و احترامي براي هم قائل نيستند دائم جروبحث دارند و در این صورت است كه فاصله ميان آنها روزبهروز افزايش مییابد و ديگر تمايلي به برقراري رابطه كلامي و حتي ارتباط زناشویی و جنسي به يكديگر ندارند. در ادامه بستر براي طلاق عاطفي و طلاق رواني فراهم میشود و درنهایت منجر به جدائي و طلاق رسمي يا طلاق عاطفي رواني میشود.
طلاق به دلیل ناسازگاري زناشویی و جنسی:
اختلافات جنسي از چند بعد قابلبررسی است. گاهی شاهد اين موضوع هستيم كه يكي از زوجين بعد از ازدواج متوجه انحرافات جنسي طرف مقابل میشود. در ابعاد ديگر عدم سازگاري و تطابق جنسي زوجين براي مثال يكي از زوجين گرممزاج و ديگري سردمزاج است و همين امر موجب نارضايتي جنسي از جانب هردوی آنها میشود. این نارضایتی کمکم منجر به طلاق عاطفي رواني و درنهایت منجر به طلاق رسمي میشود. درواقع رابطه زناشویی و نارضايتي جنسي يكي از عواملي است كه بهسرعت بستر اختلافات زوج را فراهم میآورد و منجر به فاصله ميان زوجين میشود. بسياري از متخصصين در اين امر طلاق جنسي را مقدمهی طلاق عاطفي میدانند.
طلاق و دخالتهای خانواده:
يكي ديگر از عواملي كه منجر به جدايي و طلاق میشود دخالتهای خانواده زوجين در مسائل مختلف و مسائل و مشكلات زندگي مشترك زوج است. اين دخالتها نهتنها مشكلات آنها را حل نمیکند بلكه آتش آن را شعلهورترمی سازد. حتي در برخي موارد شاهد آن هستيم كه به حدی مشكلات پيچيده و بغرنج میشود كه به طلاق و جدائي زوج منجر میشود.
درواقع دخالت والدين با نيت خیرخواهی از جانب خودشان است و هدفشان كمك كردن به حل مسائل فرزندان است. وليكن متأسفانه خانوادهها فرق ميان حمايت كردن و دخالت را نمیدانند و بهراحتی به خود اجازه میدهند در تصمیمگیریهای زندگي مشترك فرزندانشان دخالت كنند. والدین اين رفتار خود را از سر محبت دلسوزي و مهرباني تعبير میکنند و حتي انتظار قدرداني و تشكر از فرزندان خود را نيز دارند.
اين در حالی است كه زوج بر سر اين دوستیهای خاله خرسِ خانوادهشان و دفاع از حقوق آنها در برابر يكديگر با اختلافات شديد روبهرو میشوند و با افزايش اين اختلافات فاصله بينشان روزبهروز افزایشیافته و روزي میرسد كه حرف مشتركي جز دعوا و ناسزا بينشان وجود ندارد. درنتیجه اين فاصله عاطفي، زوجین تمايلي به رابطه زناشویی با یکدیگر ندارند و در انتها ساختار خانواده متزلزل و به جدائي منجر میشود.